رمان "بهم مياد؟!" از نگاه من:

بهتر است قبل از هرچيز از ظاهر كتاب شروع كنيم. تقريبا هربار اين كتاب را در كتاب فروشي ها مي ديدم تصورم اين بود كه بايد موضوعي در ارتباط با مد و مدگرايي داشته باشد، يا از دسته ي همان كتاب هايي باشد كه راهكارها و مزيت هاي عفاف و حجاب را براي دختران شرح داده اند؛ حداقل نام كتاب و تصوير روي جلد اين باور را در من تقويت مي كرد، هرچند از رنگ بندي مناسب و نشانه ي كتاب هم كه به زيبايي در قسمت جلد داخلي آن قرار گرفته نبايد چشم پوشي كرد.
روايت كلي كتاب، داستان دختر نوجواني ست با والدين فلسطيني- استراليايي كه بعد از مدت ها كلنجار رفتن با خود و اطرافيانش تصميم گرفته محجبه شود.
داستان از همان اول وارد ماجراي اصلي شده، مقدمه چيني هاي خسته كننده و تلاش براي كشف موضوع ،مخاطب را درگير نكرده. فضاسازي و جريان اين كتاب تا حد زيادي دوست داشتني ست.
"بهم مياد" فضايي كاملا دخترانه با درگيري هاي قشر نوجوان را روايت مي كند. به برخي از تجربيات ظريف دخترانه ملموسانه اشاره شده است:
(از آن جايي كه روسري ام ابريشمي است و مي سُرد، لازم است هدبند بپوشم تا نگهش دارد.)
(اين صبح هم انگار از آن صبح هاست، چون روسري ام نمي خواهد مرتب شود، شكل كاملش را مي خواهم، طاقي متقارن كه صورتم را قاب بدهد، يعني چروك نباشد، چين نداشته باشد و نخ كش نشده باشد.)
(نمي دانم چه بلايي سر گيس هايم آمده، پوست سرم {زير روسري} مي خارد و احساس مي كنم دوست دارم با مشت بكوبند توي فرق سرم.)

همان طور كه مي بينيد "اَمَل " شخصيت اصلي اين كتاب دائما در حال كلنجار رفتن با دغدغه هاي دخترانه اش است. حساسيت هايي كه دختران محجبه، كم و بيش با آن درگيرند : سُر نبودن و صاف بودن روسري، خارش پوست سر زير روسري، هماهنگي روسري با ساير لباس ها و ...
اَمَل، در جاي جاي كتاب با لحني جدي، مغرور، مصمم و لجباز روايت ها را تعريف كرده. لحن و ويژگي هايي كه مختص سن اوست و از كشف هويت جديد و فضايي تازه كه قرار است وارد آن شود پرده برمي دارد.
نويسنده، دنياي تخيلي نوجوان، خواسته ها و توجهات او را به زيبايي به تصوير كشيده است.
تجربه ي اولين روز محجبه شدن و استرس هاي دروني اش را آشكارا به مخاطب منتقل مي كند:
(لبخند مي زنم و سعي مي كنم با هر انقباض تكانشيِ ماهيچه هاي صورتم، ميليون ها پالس شادي برايش بفرستم.)
جو حاكم بر جامعه ي ماركسيستي و سكولار در لا به لاي ديالوگ هاي شخصيت ها به خوبي مشخص شده است:
ماركسيسم: (اينجا راحت نيستم، پدرت چقدر در مي آورد؟ چندتا ماشين داريد و همه مزخرفات ديگري كه اول آشنايي بايد توضيح دهي.)
سكولاريسم: ( شخصي اون چيزيه كه توي پيراهنته، شخصي فقط اون تسبيحيه كه تو جيبته. بايد بهت بگم اَمَل كه حجابت از هر نظر شخصي نيست.)
مي توان گفت اكثر شخصيت هاي اين كتاب نماينده ي قشري از افراد جامعه هستند.
مادر اَمَل زني فلسطيني و مسلمان با تحصيلات عاليه است كه سعي دارد برخي صفات روحاني مثل احترام گذاشتن به همسايه و مدير مدرسه و ...،بلند نكردن صدا بر روي بزرگترها و ... را در اَمَل نهادينه كند، اما هنوز هم وقتي بحث از محجبه شدن اَمَل پيش مي آيد ترسي شفاف او را در برمي گيرد.
مادر اَمَل نماينده ي زني ست مسلمان كه از سختي هاي محجبه بودن در كشوري استراليايي خبر دارد و دوست ندارد دخترش وارد سياست بازي ها و جريانات اعتقادي بشود. مادري كه هنوز نتوانسته حرف تازه اي از اسلام براي دختر تازه محجبه شده اش داشته باشد.
مادر ليلا (دوست اَمَل) :شخصيتي ست ظاهر بين كه فقط پوسته ي اسلام را درك كرده و در باور ليلا مسلمان بي سوادي ست كه اسلام را به مرز نفرت و نابودي كشانده است.او به نوعي نماد مادرهاي محبوس در افكار قالبي ست، شخصي كه نهايت كمال براي دختر نوجوانش را ازدواج با فردي اسم و رسم دار مي داند و درس و تحصيل براي او بي معناست.
اَمَل: نماد دختري كه دوست دارد حقيقت را بپذيرد و از آن دفاع كند، در برابر تهمت ها و افكار مهاجم بياستد و حقانيت باورش را به بقيه نشان دهد اما هنوز به ثباتي كه بايد نرسيده است. مثلا از يك طرف خوب ميداند كه اسلام مخالف اختلاط و رابطه با نامحرم است اما از طرفي نمي تواند از جشن تولد همكلاسي پسرش "آدام" ،ارتباط تلفني با او،توجه و تقاضاهاي او و...دست بكشد. دلش نمي خواهد متهجر و عقب مانده به نظر برسد.
ليلا، الين،ياسمين،سيمونه،آدام، خانم واسيلي، تايا و ريتا و... نيز هركدام پرچمدار باورها و اعتقادات قشري خاص در اين كتاب هستند.
صحبت از سوپراستارها، مجريان برنامه هاي تلويزيوني و الگو گيري نوجوانان اين داستان از آن ها همگي حكايت از دغدغه هاي فرهنگ غربي و اهميت بيش از حد آن ها به مغوله ي مد و تيپ دارند. طوري كه اَمَل در جايي از كتاب اعتراف مي كند 55 دقيقه از وقتش را فقط صرف آماده شدن و سِت كردن لباس هايش كرده.
در بعضي از قسمت هاي كتاب ترتيب ديالوگ ها مشخص نيست، طوري كه گاهي متوجه نمي شويم جمله از زبان چه كسي و خطاب به چه كسي گفته شده . ترجمه هاي ناهماهنگ كمي توي ذوق مي زند. تشبيهات نه چندان جالب در برخي از جملات، از زيبايي حس و حال آن كم كرده است:
(بقيه هم به من زل زده اند، انگار موهايم را سبز كرده ام يا به جاي لباس پوشيدن خودم را توي دستمال توالت پيچيده ام و به مدرسه آمده ام.)
ارتباط هدفمندي كه اَمَل در اواسط داستان با خانم واسيلي ،همسايه ي نزديكشان كه زني غرغر و به ظاهر بدذات است، برقرار مي كند به معرفي لايه هايي از اسلام مي پردازد كه از مسلمانان مي خواهد با افرادي كه هم كيش او نيستند به عنوان همنوع برخورد كند. كاري كه اَمَل موفق به انجام آن مي شود و خانم واسيلي را به خودش جذب كرده و با جلب اعتماد او همنشين لحظه هاي تنهايي اش مي شود.
حال و هواي اَمَل - حداقل براي ما دخترها- حال و هواي بيگانه اي نيست. درگيري هاي رايج دختران درباب حجاب ،تفكيك بين قلمرو آزادي و حدود ارتباطات، گير كردن در دوراهي هاي سخت انتخاب بين عقل،احساس و دين چيزهايي ست كه خيلي از ما در زندگي مان بارها آن را تجربه كرده ايم و همين تجربه مندي باور داستان را براي ما آسان تر مي كند.
فضاي داستان به آرامي به نقطه ي فرود مي رسد، جايي كه اَمَل به اصالت و رسالت حجابش پي برده است ،ديگر از نگاه ها و حرف هاي بقيه نمي رنجد،حساسيت ها و سختگيري هايي كه در اول داستان داشته كنار گذاشته و به مرحله ي تثبيت هويتش رسيده است.
اتفاقات و هيجاناتي كه در دوران بلوغ ،نوجوان را به خود درگير مي كند و نهايتا به آن ها اجازه مي دهد تصميم نهايي را براي آينده ي زندگي شان بگيرند و اين همان چيزي ست كه اَمَل در پايان داستان به آن رسيده است:
(روسري بزرگتري نياز دارم، چون سرم گنده تر شده است. به آن ها مي گويم كه دست آخر فهميده ام توي دانشگاه چه بخوانم ،مي خواهم دانشمندي باشم كه مدرك حقوق هم دارد يا وكيلي باشم كه مدرك علمي هم دارد.)

"بهم مياد" تاليف رنده عبدالفتاح نويسنده ي فلسطيني- مصري ست و ترجمه ي آن با قلم محسن بدره به رشته ي تحرير درآمده.

كتاب در 336 صفحه ،توسط انتشارات آرما ، با قيمت 12000 تومان روانه ي بازار شده است.